Web Analytics Made Easy - Statcounter
به نقل از «پارسینه»
2024-04-29@12:05:34 GMT

یک کوکو سبزی خوب با چه سبزی‌هایی درست می‌شود؟

تاریخ انتشار: ۷ اردیبهشت ۱۳۹۸ | کد خبر: ۲۳۵۷۵۲۳۶

یک کوکو سبزی خوب با چه سبزی‌هایی درست می‌شود؟

کوکو سبزی یکی از آن غذا‌های خوشمزه و در عین حال ساده است. درست کردن این غذا وقت بسیار کمی از شما می‌گیرد و برای روز‌هایی که خسته از سر کار بر می‌گردید و یا خیلی عجله دارید غذای مناسبی است.

کوکو سبزی یک غذای ساده و در عین حال متنوع است اگر از چند نفر بخواهید که یک فرمول برای درست کردن کوکو سبزی بدهند برای هر کدام نوع سبزی و مقدار آنها فرق دارد.

بیشتر بخوانید: اخباری که در وبسایت منتشر نمی‌شوند!

این نوع کوکو ممکن است بر حسب منطقه‌ای که شخص در آنجا زندگی می‌کند دارای سبزی‌های خاصی باشد. مثلا کسانی که در شمال زندگی می‌کنند، چون کوکوی برگ سیر را به عنوان یک غذا در لیست خوراک‌های محلی خود دارند از برگ سیر بیشتر استفاده می‌کنند. اما اصل کوکو سبزی تره است و سایر سبزیجات به میزان کمتری استفاده می‌شوند.

برای اینکه یک کوکو سبزی خوشمزه داشته باشید باید سبزی‌های تازه استفاده کنید. میزان درشتی یا ریزی سبزی در همگن شدن و یا وا نرفتن آن تاثیر دارد. اگر سبزی‌ها خیلی ریز خرد شوند آب می‌اندازند و کوکوی شما وا می‌رود و اگر خیلی درشت شوند کوکو یکدست نشده و بیشتر شبیه به تخم مرغ سرخ شده همراه با سبزی به نظر می‌رسد. کوکو سبزی بهتر است به صورت داغ سرو شود البته حواستان باشد مثل من دهانتان را نسوزانید!

مواد لازم برای کوکو سبزی

تره: ۲۰۰ گرم
جعفری: ۱۵۰ گرم
شوید: ۵۰ گرم
شنبلیله: ۲۰ گرم
کاهو: ۳۰ گرم
برگ سیر: سه پر
پیازچه: دو شاخه
ترخون و مرزه: به میزان کم (اختیاری)
تخم مرغ: ۵ عدد
زردچوبه: ۲ قاشق چایخوری
گردو کمی خرد شده: یک مشت کوچک
نمک و فلفل: به میزان لازم
کاری: یک قاشق چایخوری (دلخواه)
روغن مایع: به اندازه لازم
زرشک: ۲ قاشق غذاخوری (اختیاری)



طرز تهیه کوکو سبزی:

۱. همه سبزی‌ها را خرد کنید آن‌ها را نه خیلی ریز و نه خیلی درشت خرد کنید. پس از خرد کردن، آن‌ها را در کاسه ریخته و تخم مرغ‌ها را به آن‌ها بیفزایید. زردچوبه، نمک و فلفل را هم اضافه کنید و خوب مخلوط کنید.

۲. روغن را روی حرارت تقریبا زیاد در ماهیتابه روی گاز گرم کنید.

۳. مخلوط را به یکباره در ماهیتابه بریزید. بگذارید به مدت ۵ تا ۸ دقیقه بماند. چند دقیقه اول باید حرارت زیاد باشد و در ۲ دقیقه آخر درب آن را بگذارید.

۴. آن را به آرامی با یک کفگیر لبه نازک، برگردانید یا اینکه آن را ۴ قسمت کرده و برگردانده و بدون درب بگذارید حدود ۳ تا ۵ دقیقه سرخ شود.

۵. حالا کوکو سبزی خوش طعم شما آماده است.

نکات لازم:

کاهو برای نرم شدن کوکو استفاده می‌شود تا کوکوی شما خشک و چرم مانند نباشد.
میزان سبزی‌ها دلخواه است. بعضی افراد همه آن‌ها را به یک اندازه می‌ریزند، اما سبزی مثل شوید در صورت مصرف زیاد باعث ایجاد یک مزه شیرین و شل شدن مواد می‌شود. همانطور که قبلا گفتیم اصل سبزی این غذا تره است.
زرشک باید خیسانده شده و سپس آب آن کاملا گرفته شود.
در صورتی که از سبزی فریزی استفاده می‌کنید باید آن را یخ زدایی کرده و آب زیادی آن را بگیرید.

منبع: dishtales

منبع: پارسینه

کلیدواژه: آشپزی کوکو کوکو سبزی

درخواست حذف خبر:

«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را به‌طور اتوماتیک از وبسایت www.parsine.com دریافت کرده‌است، لذا منبع این خبر، وبسایت «پارسینه» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۲۳۵۷۵۲۳۶ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتی‌که در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.

با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.

خبر بعدی:

آدینه با داستان/ چی از آسمان افتاد؟!

      داستان کوتاه

      مریم رحمَنی

       یک چیز سنگینی پرت شد توی حیاط. درست زیر پنجره‌ی اتاق خواب. از خواب پریدم و اولش فکر کردم خوابی دیده‌ام.مثل وقت‌هایی که خواب می‌بینم و بلافاصله بعد از بیدار شدن دنیای خواب و بیداری را نمی‌توانم از هم تفکیک کنم.

   پرده‌ی پنجره را کنار زدم و توی تاریکی مطلق حیاط هیچ چیز ندیدم. بی‌اختیار دست کشیدم به تشک تخت و دستم که به جسم گرم جمشید خورد، بی که برگردم و نگاهش کنم، پتو را کشیدم تا زیر چانه‌ام و سعی کردم دوباره بخوابم. چشم‌هایم بسته نمی‌شد و مدام تصویر مردی قوی هیکل می‌آمد جلوی چشمم که با نقاب مشکی و چاقوی تیز توی دستش بالای سر من و جمشيد ایستاده و... . هی چشم‌هایم را باز می‌کردم و سعی می‌کردم با تکان خوردن جمشيد را بیدار کنم، اما حالا بعد از گذشت یازده سال دیگر فهميده بودم این شکل خروپف کردن پشت سرش خواب عمیقی است که با این تکان‌ها، حتی با افتادن احتمالا یک هیکل درشت مردانه توی حیاط نمی‌شود بیدارش کرد. 

  نور چراغ توی حیاط هی خاموش و روشن می‌شد و داشتم فکر می‌کردم کاش برای عوض کردنش بیشتر پافشاری کرده بودم یا لااقل خودم می‌رفتم یک لامپ می‌خریدم و خودم عوضش می‌کردم، حالا مگر عوض کردن یک لامپ چقدر کار دارد که من این چیزها را بیاندازم گردن جمشید و او هم هربار با گفتن جمله‌ی "چقدر جدیدا حساس شدی"، از زیرش شانه خالی کند و مثلا بگوید فعلا که نور دارد! 

  لای پنجره باز بود و سوز تندی می‌آمد توی اتاق که برای هوای اردیبهشت ماه زیادی سرد بود. بالاپوشم را از روی پشتی صندلی برداشتم و انداختم روی دوشم. 

   برگ‌های درخت اکالیپتوس توی خیابان که نصفش کشیده شده بود توی حیاط خانه‌ی ما، همین‌طور داشتند تکان می‌خوردند و یک صدای خش‌خش ریزی توی هوا می‌رقصید. 

   بوی دود سیگار از کنار بینی‌ام رد شد و بی‌هوا سرم را بالا گرفتم و دنبال ماه توی آسمان گشتم. در هوای آلوده‌ی مرکز شهر و وسط این‌همه شلوغی کمتر پیش‌ می‌آید ماه را گوشه‌ای از آسمان ببینم. با زن همسایه‌ی طبقه‌ی بالا که آمده بود دم پنجره و سیگار می‌کشید چشم تو چشم شدم. سرم را به علامت سلام تکان دادم و بالاپوشم را از دو طرف هی کشیدم فقط برای اینکه کاری کرده باشم. چون آن‌قدرها که تصور می‌کردم باد سردی نمی‌وزید. 

-شما هم خواب‌تون نمیاد؟ 
- یه صدایی از توی حیاط شنیدم، اومدم پی‌اش! 

هم‌زمان گوش تیز کردم که صداهای اطرافم را به‌خاطر بسپارم. 

- من هیچ صدایی نشنیدم! 
-مطمئنید؟ صدای وحشتناک افتادن یه چیزی از پشت بوم بود.
 
کلمه‌ی پشت بام در لحظه روی زبانم چرخید وگرنه اصلا چه می‌دانستم آن "چیز" احتمالا سنگین از کجا افتاده روی زمين. 


به شازده کوچولو فکر کردم و دوباره فکر کردم آن صدا برای شازده کوچولو بودن زیادی بزرگ بود. 

زن گفت: چای یا قهوه می‌خورید؟ 
گفتم: این موقع شب نه! خوابم می‌پرد و تا صبح باید داستان‌سرایی کنم! 
از حرف خودم خندیدم و گمان کردم حرف بامزه‌ای زده‌ام، چهره‌ی بی‌تفاوت زن از آن فاصله و زیر نور کم رمق ماهی که اصلا نمی‌دانستم کجاست خنده‌ام را جمع کرد و دوباره بالاپوشم را از دو طرف کشیدم به خودم. 

زن گفت: شب‌ها خیلی طولانی‌اند. 
و دیدم که سیگار دیگری روشن کرد. روی نیمکت کهنه‌ی وسط حیاط نشستم تا راحت‌تر بتوانم به حرف‌هایش گوش کنم. گردنم درد گرفته بود.
-شاید بهتر باشد از اول غروب دیگر چای یا قهوه نخورید! 

-پس چکار کنم؟ 
- من و همسرم فیلم می‌بینیم. گاهی بازی می‌کنیم. منچ و مارپله. 

دوباره خندیدم و دوباره خنده‌ام را و بالاپوشم را جمع کردم. 
- فیلم‌های توی خیابان را هر روز می‌بینم. فیلم زندگی خودم را هرشب مرور می‌کنم. فیلم به چه کارم می‌آید. 

داشت لابلای برگ‌های اکالیپتوس دنبال چیزی می‌گشت. 
- ها... بیا... اومد بالاخره

-چی اومد؟ 
-ماه! خودتم داشتی دنبالش می‌گشتی.

از روی نیمکت بلند شدم و آمدم نزدیک ساختمان روی پنجه‌ی پا و دیدمش. عینکم را نزده بودم و چیزی که می‌دیدم مجموعه‌ای ابری از نور زرد بود. خب همین هم غنیمت بود. اینکه من درست نمی‌دیدمش دلیل بر درست نبودنش نبود. 

-قشنگه.. نه؟ 
-خیلی 

-فکر کن یه چیز گرد خیلی بزرگ وسط آسمون همینجور معلق وایساده، خود تو هم روی یه چیز گرد خیلی بزرگِ معلق وایسادی! اون تو رو نگاه می‌کنه، تو اونو. 

صدای گوشخراش یک موتور سیکلت برای چند لحظه ارتباط کلامی ما را قطع  کرد. 

دستم را گذاشتم پشت گردنم و پرسیدم: شما صدای افتادن چیزی را از آسمان نشنیدید؟ 
- شاید شازده کوچولو بوده و با صدای بلندی خندید. آن‌قدر صدای خنده‌اش بلند شد که فکر کردم حتما جمشيد از خواب می پرد.
 
-برای صدای شازده‌کوچولو زیادی بزرگ بود آخه
-گفتی قهوه نمی‌خوری؟ 
حتی منتظر جوابم نماند. پنجره را بست و چراغ را خاموش کرد. 

یک برگ اکالیپتوس از روی زمين برداشتم و با دستم خردش کردم. بوی عجيبی دارد و هربار که همچین بوهایی به هم می‌خورد تصمیم‌های عجیبی برای خانه‌داری می‌گیرم. مثلا اینکه چند برگ ازش بچینم و ببرم خانه و شب‌ها دم‌نوش‌های خوشمزه درست کنم. یا این‌که فردا عصر حتما کیک هویج درست می‌کنم و برای همسایه‌ی طبقه‌ی بالا می‌برم و باهاش دوست می‌شوم. یا از این به بعد حتما توی قوری چای عناب می‌ریزم. 

برگ‌ها را از توی دستم ریختم کف حیاط. 

توی آشپزخانه صدای سوت کتری بلند شد. جمشيد با قیافه‌ی یک قاتل فراری نشسته بود پشت میز و یک صدای ممتد زشت را با جعبه‌ی خالی کبریت در می‌آورد و هی زیر لب می‌گفت انگار یه دسته غاز وحشی حمله کردن تو اتاق خواب! صدای کشیده شدن پایه‌ی صندلی از جایم پراند و جمشيد درست روی لبه‌ی درگاهی آشپزخانه رویش را به‌سمتم برگرداند و گفت: یادته گفته بودی وقتی بچه بودی یه دسته غاز وحشی از وسط کوچه‌تون رد شدن و تو ترسیدی؟ 

گفتم آره. اولین‌بار بود که یکی از بچه‌های کوچه داشت ماجرای قتل اميرکبير توی حمام فین رو تعریف می‌کرد. 

- و تو فکر کردی قاتل‌های امیرکبیر حمله کردن! 
قهقهه زد و محکم خورد به در آشپزخانه. از صدای کوبیده شدن در به دیوار تکان سختی خوردم و پشت گردنم تیر کشید. 

بعد خودش را جمع کرد و صورتش را جدی کرد و گفت:
-حق داشتی! حمله‌ی غازهای وحشی خیلی ترسناکه! 

قوطی نسکافه و جعبه‌ی چای کیسه‌ای کنار هم و هر دستم روی یکی‌شان. 
یا باید چای می‌خوردم یا یک قهوه‌ی فوری.

کانال عصر ایران در تلگرام

دیگر خبرها

  • جریمه ۶ میلیاردی سزای گرانفروشی سبزی در اردبیل
  • ۴ سبزی که هرگز نباید پوست آن‌ها را کند
  • ۴ سبزی که هرگز نباید پوست آنها را کند
  • قیمت انواع سبزیجات برگی و غیربرگی در میادین میوه و تره‌بار
  • این سبزی ضد سرطانی متخصص تسکین عفونت های تنفسی
  • قیمت قورمه سبزی نجومی شد
  • این سبزی رژیمی سرشار از ویتامین C است
  • وقتی هوش مصنوعی از هر چیزی توپ درست کنه! (عکس)
  • (ویدئو) نحوه درست کردن برنج پف کرده در خیابان‌های هند
  • آدینه با داستان/ چی از آسمان افتاد؟!